سلام وصد سلام به دوست جونیای خودم
امیدوارم این دم دمای عید همه در سلامتی کامل بسر ببرند واونایی که یه کمی نگرانی وناراحتی ته دلشون مونده در اسرع وقت به آرامش برسند.
مطابق معمول سرمون بی نهایت شلوغه ولی خاص روژین وبرای اینکه این حاضر جوابیهاشو هیچ وقت فراموش نکنم که نشانگر ذهن فوق العاده اش هست این پست رو خیلی خلاصه می نویسم
خاله شکوه اومده خونمون ساعت 12 شب به روژین میگه پاشو برو بخواب دیگه منم یه ذره نمکشو زیاد کردم وشد دعوای حسابی شروع کرده به گریه ورو به خاله شکوه: خدا منو به اینا داده ولی اینا قدرمو نمیدونن همش باهام دعوا میکنن (منظور از اینا من وبابایی)
خاله شکوه : خب آخه شما هم به حرفاشون گوش نمیدی خاله الان میگن برو بخواب ولی نمیری؟؟؟
دخترم :همه ی حرفاشون رو گوش میدم بجز این یکی (البته با گریه ومظلومیت خوانده شود)



دیروز بعد از امتحان اومدم بخوابم هی اومده روی من وبابایی بپر بپر میکنه کلی حرف زدم :باباجان برو تو اتاقت رو تخت بخواب ....
آخرش گفتم :باشه نرو ولی فرشته ی مهربون میاد همه ی هدیه هایی که برای تنها خوابیدنت برات آورده بود رو میبره (خودش میدونه که گاز وسی دی ویه بال فرشت بودن )
بعد از کمی فکر میگه :اصلا من گاز برای چیمه دستمو میسوزونه ،هیچم دوست ندارم پرواز کنم برم تو آسمون بگو بیا برداره همشونو ببره.

